فریاد آسمان
فریاد آسمان
آتش عشقت هنوز از سینه بیرون میزند
لشکر جور است و بر جانم شبیخون میزند
وای برآنکسکه چون من از تب خوش باوری
خیمه در صحرای پر آشوب مجنون میزند
عشق را با سوز دل آمیختند ، از آن سبب
ساز دل را هر کسی برداشت محزون میزند
آسمان هم گاه دلتنگی عذابش می دهد
کاین چنین فریاد بر دریا و هامون میزند
بادهای گر داد ، با خون جگر همراه بود
بخت با ما اینچنین گه جام گلگون میزند
مهر عالم تاب شد ، تاج سر ملک وجود
با سخاوت چون قدم بر چرخ گردون میزند
در خیال خویش #واسع با هزاران آرزو
شانه بر گیسوی سحرانگیز مضمون میزند
#سید_علی_کهنگی مرداد 1403
@sayedalikahangi